• وبلاگ : غزل باران
  • يادداشت : با آن نگاه سرد و زبان گزنده اش...
  • نظرات : 1 خصوصي ، 14 عمومي
  • پارسي يار : 3 علاقه ، 1 نظر
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    شعر خوبيه اما شعر قبلي خيلي بهتر از اين بود
    ممنون
    پاسخ

    سپاسگزارم ؛ان شاءالله شعر بعدي بهتر از شعر فعلي بشه!
    + امين حاجي احمدي 
    باز هم مثل هميشه...
    بسيار بسيار زيبا...
    پاسخ

    بسيار سپاسگزارم امين عزيز
    سلام و عرض ادب

    بسيار زيبا بود...
    پاسخ

    عليك السلام؛از ابراز لطفتان بسيار سپاسگزارم

    خيلي روان و دلنشين بود تبريک ميگم

    ذوقتون سرشار

    پاسخ

    سپاسگزارم
    + مجيد 
    دوست عزيز فکر مي کنم منظورتان ( تسليم شعله هاي حروف کشيده اش )بوده. همچون هميشه بسيار زيبا و شيرين بود
    پاسخ

    عليك السلام؛ از ابراز لطفتان بسيار سپاسگزارم؛ فكر كنم به جهت عدم اعراب گذاري بنده در خوانش دچار اشتباه شده ايد!/ من محو واژه هاي زبانه كِشَندِه اش/ تسليم شعله هاي حروف كُشنده اش...در روايتي ديگر آمده :تسليم حرف حرف حروف كشنده اش...هر كدام را دوست داشتيد انتخاب كنيد!
    زيبا
    پاسخ

    ممنونم
    تا لحظه شکست به خدا ايمان داشته باش

    خواهي ديد که ان لحظه هرگز نخواهد رسيد . . . .

    .
    سلام

    پنهان نماند اشک من از چشمهاي او

    ترسيده بود جان بسپارد پرنده اش




    درود


    پاسخ

    عليك السلام؛ بر شما هم درود!


    سلام شاعر شعر رو هم معرفي کنيد

    بسيار زيبا بود

    به من هم سري بزن

    چيزي شبيه سکوت

    پاسخ

    عليك السلام: شاعر خودم هستم ديگه!( بالاي صفحه وبلاگ توضيح دادم كه تمام نوشته ها از خودم هست)...چشم مزاحم ميشيم!
    کاربر گرامي، سلام
    در تاريخ جمعه 25 مرداد 92 نوشته (لغات کُشنده) شما به فهرست نوشته هاي برگزيده در مجله پارسي نامه افزوده شده است. اميدواريم هميشه موفق باشيد.