سفارش تبلیغ
صبا ویژن

غزل باران
 
لینک دوستان

هندوانه!

تقدیم به تمام دوستان پارسی بلاگ:

دوباره داستان هندوانه

چه گویم از جهان هندوانه

شب یلدا ببینی بی گمان تو

هنرهای نهان هندوانه

همه مشغول اقدامات لازم

دبیران1 میزبان هندوانه

و راشد2 هم مصمم که بگیرد

نشان پهلوان هندوانه

طرفداران یلدا هم نوشتند

اتاقی3 شد مکان هندوانه

کتابی منتشر گردد به نام

پژوهش در فلان هندوانه

همه مشغول کاری این وسط هم

شدم من پاسبان هندوانه

برای حفظ جشن شام یلدا

بنا کردم یگان هندوانه

اگر قِل خورد و آمد سوی مردم

زنم توی دهان هندوانه

میان جشن و شادی من بخوانم

ترانه با زبان هندوانه

اگر ماتم خداناکرده آمد

شوم من نوحه خوان هندوانه

* * *

به شیرینی ، صفا و مهربانی

شما وِِردِ زبان هندوانه

شب یلدا دعاگوی شمایم

به جان تو! به جان هندوانه!

  

1) دبیران پارسی بلاگ

2) جناب راشد خدایی(بچه مرشد!)

3)اتاق شب یلدای پارسی بلاگ

 


[ پنج شنبه 91/9/30 ] [ 7:33 عصر ] [ احمد حاجبی ] [ نظرات () ]

هوای هندوانه!

دلم کرده هوای هندوانه

هلو بادا فدای هندوانه!

خیار و خربزه پست و حقیرند

و هردو خاک پای هندوانه!

تورم مانع وصل من و او

نگویم از جفای هندوانه

خیار مشهدی با آن قشنگی

فقط دارد اَدای هندوانه!

از آن روزی که دیدم هیکلش را

شدم من مبتلای هندوانه

در این وادی چه سرها که نگون شد

چه دلها شد فنای هندوانه

همه جایش مفید و کاربردی

چه گویم از کجای هندوانه!

اگر خالص شوم شاید شوم من

سزاوار لقای هندوانه

زبس مشتاق دیدار تو هستم

گرفتم من وبای هندوانه

شکم نادیده خواهان تو گشته

رسد از او صدای هندوانه!

برای هر دو من آماده هستم

چه جشن و چه عزای هندوانه...

 


[ چهارشنبه 91/9/29 ] [ 9:10 عصر ] [ احمد حاجبی ] [ نظرات () ]

در مراسم صبحگاه برای بچه ها کلی آیه و حدیث خواندیم و در مذمت غیبت کردن و اینکه خوردن گوشت برادر مؤمن چقدر بد است داد سخن دادیم. دست آخر به کمک یکی از همکاران بر روی دیوار جلوی مدرسه عبارت " غیبت ممنوع" را نوشتیم. صبح روز بعد که به مدرسه آمدیم با چشمان از حدقه درآمده، با جواب زیر مواجه شدیم و پاسخ دندان شکن دانش آموزان ما را سر جایمان نشاند!

 

مدرسه


[ دوشنبه 91/9/27 ] [ 9:9 عصر ] [ احمد حاجبی ] [ نظرات () ]

توصیف رخ ماه تو تکراری شد

مجنون تو خود عاشق قهاری شد

 

نورافکن سیمای تو پر نور! ولی

خود موجب خاموشی بسیاری شد

 

از بس که زمانه شده قاطی پاطی

عشق من و تو عامل بیماری شد

 

در قرن رفُرمیسم و چت و اینترنت

تنها به تو دل بستنِ ما خواری شد

 

روزی تو اگر سرو و چناری بودی

کوتاهی قدّ تو گرفتاری شد

 

چشمان سیاه تو عزیز است اما

رنگی شدن لنز تو اجباری شد

 

در عصر پیامک که کسی تنها نیست

در کوچه به دنبال تو بیکاری شد

 

لیلی هم اگر مرد و اگر زن ، باید

تن دردهد این شیوه ی دلداری شد!

25 / 9/ 91


[ یکشنبه 91/9/26 ] [ 12:18 صبح ] [ احمد حاجبی ] [ نظرات () ]

تقدیم به روح بلند " آمنه اسماعیلی" دومین دانش آموزی که در حادثه ی آتش سوزی اخیر مدرسه شین آباد درگذشت:

 

با رفتن تو غرق عزا گشته دیارت

هر بار پیامی که شده باز نثارت

 

در خنده ی یخ بسته ی چشمان تو دیدم

آن روز که دی می شود این باغ بهارت

 

امروز که شاعر شده ام دست خودم نیست

من آتش دردم ، شده ام سخت دچارت

 

در تسلیت ماتم سنگین تو، فرزند

عاجز شده هر جمله و هر حرف و عبارت

* * * *

گفتند برو مادر من ، آمنه ات مُرد

او غرق دو چشم تو و تا صبح کنارت

 

ققنوس شدی خنده زنان رفتی از اینجا

من مانده ام و فکر دلِ مادرِِ زارت...

21/9/ 91


[ سه شنبه 91/9/21 ] [ 11:43 عصر ] [ احمد حاجبی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 5
بازدید دیروز: 31
کل بازدیدها: 136163