غزل باران | ||
تو هم ما را رها کن، بی وفا باش اگر "تو" بوده ای حالا "شما" باش
دلم می گیرد از حرفی که گفتی « که گفتت عاشق یک لا قبا باش؟»
شدی با من غریبه غصه ای نیست برو با هر کسی شد آشنا باش
اگر چه لحظه هایم سوت و کورند تو اما با همه پرماجرا باش
شدم مشرک اگر با دیدن تو ولی تو بنده ی خوب خدا باش!
اگر چه یک نگاهت کشته ما را بیا و قاتلی بی ادعا باش ! * * * نشد یک لحظه غافل باشم از تو اگر شد لحظه ای هم فکر ما باش [ پنج شنبه 91/10/28 ] [ 9:40 عصر ] [ احمد حاجبی ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |