غزل باران | ||
تقدیم به شاگردان عزیزم و با آرزوی موفقیت روز افزون برای آنان در ادامه راه... تا رفتن تو مانده حدود دو سه هفته یک سال که با سرعت یک ثانیه رفته فیثاغورث و تالس و حیرانی تو ... آه این خاطره ها مانده در اندیشه ی تخته حس می کند امروز جدا می شود از تو هر چند که با خنده کنار تو نشسته می ترسد از این فکر که یک روز نباشی مانند تو در موقع مشق ننوشته امروز چه سخت است برایش که بگوید حرفی که به دل دارد و هر بار نگفته این مسأله هر بار جدید است و پر ابهام تصویر نگاه تو که با خنده سرشته استاد تو این بار کم آورده در این درس استاد تو انسان و تو مانند فرشته... امروز که شاعر شده در زنگ ریاضی یعنی دلش از رفتن تو سخت گرفته 3/3/91 [ سه شنبه 91/8/2 ] [ 4:41 عصر ] [ احمد حاجبی ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |