سفارش تبلیغ
صبا ویژن

غزل باران
 
لینک دوستان

شبیه مژده ی یک روز عیدی

که از دنیای رؤیاها رسیدی

 

و چشمانت دو یاقوت سیاهند

خودت مانند یک شعر سپیدی

 

برای شاعرت هرلحظه، هر جا

از آن باغ نگاهت سیب چیدی

 

و شاعر با خودش می گفت هر بار

برای من خیالی بس بعیدی

 

اگر حوّا نبودی پس چگونه

تو از او آدمی نو آفریدی؟!

*  *  *

من از اندیشه ات تا صبح بیدار

تو اما خواب ما را هم ندیدی!


[ جمعه 92/5/18 ] [ 6:6 عصر ] [ احمد حاجبی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 15
بازدید دیروز: 6
کل بازدیدها: 136239