غزل باران | ||
تقدیم به ساحت مقدس ولی عصر (عج) : قصه ی خنده ی چشم تو شنیدن دارد سرخی سیب نگاه تو چشیدن دارد آرزویش شده یک روز بچینی او را میوه ی نارس تو میل رسیدن دارد یک نفس می دود و هیچ جلودارش نیست دل من تا دل تو نذر دویدن دارد در هوایی که پر سبز کبوتر سرخ است مرغ بی بال و پرت شوق پریدن دارد درد ما شعله ی حرفی که به دل می ماند شعله خاموش ولی بغض دمیدن دارد * * * حاجی امروز غریبانه سراغت می گشت شاعری گفت که ناز تو کشیدن دارد 2/8/91 [ پنج شنبه 91/8/4 ] [ 3:39 عصر ] [ احمد حاجبی ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |