سفارش تبلیغ
صبا ویژن

غزل باران
 
لینک دوستان

حتی کمک گرفت از آن لحن خنده اش

با  آن  نگاه سرد و  زبانِ  گزنده اش

 

هرگز نداشت نیزه و شمشیر، یا کمان

خنجر  کشید  با  کلمات بُرنده اش

 

زخم زبان می زد و  مردم  نظاره گر

مانند شاه  ، موقع ِ تنبیه بنده اش

 

من محو واژه های زبانه کشنده اش

تسلیم شعله های حروف کشنده اش

 

وقتی رسید لحظه ی پایان این دوئل

وقتی شکست خوردم و او شد برنده اش

 

 پنهان نماند اشک من از  چشمهای  او 

ترسیده بود جان بسپارد پرنده اش

 

مرهم گذاشت برسر هر زخمه ای که زد

با آن نگاه نافذ و خیره کننده اش

 

دستی کشید روی سرم در حضور جمع

حتی کمک گرفت از آن لحن خنده اش

 

 

 

 


[ جمعه 92/5/25 ] [ 3:54 عصر ] [ احمد حاجبی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 8
بازدید دیروز: 5
کل بازدیدها: 136466